صندلی ومن(شعری از کمال شفیعی مشعوف)
صندلی توی پارک تنها بود
مثل من توی این همه آدم
صندلی پشت پنجره غمگین
خسته ودل شکسته ودرهم
فکرکردم که مثل من شاید
والدینش کمی گرفتارند
خواهرش رفته مدرسه ازصبح
پدرومادرش سر کارند
دونفر آمدند باخنده
صندلی غرق شادمانی وشور
ساعت ازدوگذشته غمگینم
دل من می زند کمی هم شور
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۳/۰۵ ساعت توسط مسعود طاهری عضد
|
این وبلاگ به کوشش اینجانب از اعضای انجمن ادبی یلدا(همدان/تاسیس ۱۳۸۹)جهت ایجاد رونوشتی از تولیدات انجمن ادبی یلدا در حوزه ی شعر و ادبیات کودک تولید و طراحی می گردد.تا با درج آثار و نقد ها و اخبار مربوطه ضمن تولید یک ایستگاه شعر خوانی و نظر خواهی از شما دوستان سعی گردد نموداری تا حد لازم نزدیک به سازو کار ادبیات کودک در این ایام به خصوص در همدان و به ویژه انجمن ادبی یلدا در اختیار علاقمندان قرار دهد.شایان ذکر است بی نیاز از نظرات و پیشنهادات و انتقادات سازنده ی شما نیستیم.