صندلی توی پارک تنها بود

مثل من توی این همه آدم

صندلی پشت پنجره غمگین

خسته ودل شکسته ودرهم

 

فکرکردم که مثل من شاید

والدینش کمی گرفتارند

خواهرش رفته مدرسه ازصبح

پدرومادرش سر کارند

 

دونفر آمدند باخنده

صندلی غرق شادمانی وشور

ساعت ازدوگذشته غمگینم

دل من می زند کمی هم شور