دستمال اشک امام
پاکم سفیدم بقچه ی نورم
در سینه ام جا مانده بوی سیب
اندازه یک آسمان هستم
جا می شوم هرچند توی جیب
یک دانه مروارید رخشان است
اشکی که از او مانده در دستم
خوشبخت تر از من چه چیزی هست
من همصدای گریه اش هستم
من مثل گل های جمارانم
لبریز از احساس خورشیدم
بر صندلی خالی اش عمری است
آهسته همچون شمع باریدم
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۶/۰۴ ساعت توسط مسعود طاهری عضد
|
این وبلاگ به کوشش اینجانب از اعضای انجمن ادبی یلدا(همدان/تاسیس ۱۳۸۹)جهت ایجاد رونوشتی از تولیدات انجمن ادبی یلدا در حوزه ی شعر و ادبیات کودک تولید و طراحی می گردد.تا با درج آثار و نقد ها و اخبار مربوطه ضمن تولید یک ایستگاه شعر خوانی و نظر خواهی از شما دوستان سعی گردد نموداری تا حد لازم نزدیک به سازو کار ادبیات کودک در این ایام به خصوص در همدان و به ویژه انجمن ادبی یلدا در اختیار علاقمندان قرار دهد.شایان ذکر است بی نیاز از نظرات و پیشنهادات و انتقادات سازنده ی شما نیستیم.